
باسلام
از موضوع ایندفعه تعجب نکنید و منهم قصد ندارم از فتنه خواستی حرف بزنم
در مورد کار نتونستم به نتیجه خواستی برسم تا اینکه دیروز متوجه شدم دفترچه های ثبت نام دانشگاه علمی کاربردی را توزیع میکنند امروز رفتم و گرفتم هنوز تصمیم نهایی نگرفتم که شرکت کنم یانه چون رشتهای برگزاز شده زیاد جالب نیست

در حالی که حسابی فکرمو مشغول بود چشمم به این چند بیت از دیوان حافظ شیرین سخن افتاد
اگر روم زپیش فتنها بر انگیزد وراز طلب بنشینم بکینه بر خیزد
وگر به رهگذری یکدم از هوا داری چوگرد در پیش افتم چوباد بگریزد
وگر کنم طلب نیم بوسه صد افسوس زحٌقه دهنش چون شکر فروریزد
من آن فریب که در نرگس تو میبینم بس آب روی که با خاک ره برامیزد
فرازو شیب بیابان عشق دام بلاست کجاست شیردلی کزبلا نپرهیزد
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز هزر بازی از این طرفه تر برانگیزد
بر استانه تسلیم سر بنه حافظ که گر ستیز کنی روزگار بستیزد
نکتهای که من برداشت کردم این بود که زندگی پر از فتنه های مختلف هست و نمیشه فرار کرد و وقتی به زندگی خودم نگاه میکنم میبینم هرگاه از فتنه ای نجات یافتم تازه شروع فتنهای جدید بوده
و از ما کاری برنمیاد چز صبوری و تحمل مشکلات و پناه بردن بخدا
من از خداوند میخواهم شمارا در برابر فتنه هایی که چه بخواهید و چه نه , چون اینها ازمایش خداوند هستند حفظ کند
منتظر پیشنهادات و انتقادات سازنده شما هستم


:: بازدید از این مطلب : 86
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11